کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علی بهرامی نیا     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

رو گرفـتی که کـبـودی تو پـیـدا نشود            باعـث رنـجـش زخـم دل مـولا نـشـود

سر سـجـاده دعـا کـرده حـسن آهـستـه            بی‌کـسی کاش نصیب دل بـابـا نـشـود


ز دهـان زن هـمـسـایـه شـنـیـده زیـنب            حال او بسکه وخـیم است مـداوا نشود

بشکند دست مغیره که به قنفذ می‌گفت            آنقدر ضربه شدید است که او پا نشود

پسرش دید غم کوچه و غصب فـدکش            به گـمانـم که دگـر عـقـدۀ او وا نـشـود

چه سرش آمده مرگش ز خدا می‌خواهد            گـذرش کـاش دگر سمت گـذرها نشود

حال او زار و خراب است بمیرم ای وای            دیگر از بـسـتر بیـماری خـود پا نشود

: امتیاز

مرثیه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمدصادق باقی زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

به درد بـی‌دوایم تا ابـد مرهـم نمی‌بخشم           که عشقت را به کل ثروت عالم نمی‌بخشم

به تن پوشم اگر یک نخ بود از جامۀ لیلا           ردایم را به صدها شال ابریشم نمی‌بخشم


به هاجر گفتم ای بانو قسم بر حلق فرزندت           من اشک چشم‌هایم را به صد زمزم نمی‌بخشم

همانا روزگاری را که با سختی شکست آخر           دلم را چون نگـین کهـنۀ خاتم نمی‌بخشم

من آن بی‌آبرویی را که با مشت و لگد کرده           میان کـوچه قـدّ مادرم را خـم نمی‌بخشم

من آن بی چشم و رویی را که زد با چکمه‌اش روزی           به درب خانۀ ما با لگد محکم نمی‌بخشم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف شد؛ زیرا اولاً هر دو سوره کلام وحی است ثانیاٌ قیاس حضرت زهرا با حضرت مریم بواسطۀ جایگاه خاصی که در آیات قرآن برای حضرت مریم تعیین شده است قیاس مناسبی نیست

به جان مادرم زهرا که من یک حرف کوثر را           به آیـات بـلـنـد سـورۀ مـریـم نـمی‌بخـشم

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : رضا باقریان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

حال و روز مادری بیمار گریه‌آور است           گریه‌های کودکی تب‌دار گریه‌آور است

عاشقان گاهی ز روی هم خجالت می‌کشند           دیدنِ اشک غریب انگار گریه‌آور است


همسری پیشِ نگاه همسری روی زمین           تا که می‌افتد چرا هربار گریه‌آور است

اشک‌های فـضه و اسما گـواهی می‌دهد           راه رفتن با دو چـشم تار گریه‌آور است

دست بر دیوار می‌گیرد نـیفـتد بر زمین           تکـیه‌اش بر قـامت دیوار گریه‌آور است

هرشب از زخمی که از مسمار خورده فاطمه           نیمه شب‌ها می‌شود بیدار، گریه‌آور است

دارد از دستِ ز کار افتاده زحمت می‌کشد           نان که زهرا می‌پزد بسیار گریه‌آور است

چهره‌اش را از علی هر روز پنهان می‌کند           زیـر چـادر گریـۀ دلـدار گریه‌آور است

شهرِ بی‌انصاف با حیدر چه بد تا می‌کند           غُـصه‌های حـیدر کـرار گـریه‌آور است

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها قبل از شهادت

شاعر : سعید خرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

طعـم بهار را نچـشـیدم خـزان شدم            یاسم ولی به رنگ گل ارغوان شدم

این روزها، قیام و رکوعم شده یکی            مثـل هـلال ماه، خـمـیدم کـمان شدم


آمد به خـانه دخـتـر طلحه به دیـدنم            گفتم ببین که پوستِ بر استخوان شدم

یک روز اگر زمین نخورم شب نمی‌شود            نیـرو ز دست داده‌ام و ناتـوان شدم

من بازویم شکسته ولی کار می‌کنم            حـیدر ببـیـندم که دوباره جوان شدم

گیرم وضو جبیره، مقصر مغیره شد            بس ضربه زد به بازوی من نیمه جان شدم

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یک عمر هست دست خـداوند یاورش            هر بنده‌ای که حضرت زهراست مادرش

هرکس که خواست عزّت دنیا و آخرت            زهرا شده است دلخوشی اول آخـرش


زهراست آن که خادمه‌اش آسمانی است            زهراست آنکه معجزه کرده است نوکرش

زهرا چراغ راه حسین است و مجتبی            زهراست آنکه زینب کبراست دخترش

زور مغـیـره‌ها که به زهـرا نـمی‌رسد            پس قاتلش شده است غریبی رهـبرش

پهلو شکسته، پیـر، زمین گـیر شد ولی            یک ذرّه کم نگشت ارادت به حیدرش

شب تا سحر سه ماه فقط درد می‌کشید            دیوار و در چه‌ها که نیاورد بر سرش

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علی حقیقی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چـقـدر گـرم دعـایـی بـرای هـمـسـایـه            چه رازی است نهان در دعای همسایه؟

چـقـدر مردم این کـوچـه بی‌وفـا بودند            که بود پاسخ مهـرت، جـفـای هـمسایه


چگونه گم شده راه خدا که جا مانده ست            به روی چـادر تـو، رد پـای هـمـسـایـه

برای کـندن یک شاخـه یاس از ریشه            به صف شـدنـد تـمـام قـوای هـمـسـایه

به حـول و قـوۀ بازوی زخـمی زهـرا            به دور مـانـد عـلـی از بـلای هـمسایه

نداشت حاصل دیگر به غـیر عـاشورا            بـزرگــتـر شـدن بـچـه‌هـای هـمـسـایه

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا با حضرت علی سلام الله علیهما

شاعر : حسین رضایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

گر پهلـویم شکـست فـدای سرت عـلی            محسن به خون نشست فدای سرت علی

یک تـار موی تو به دو عـالـم نمی‌دهم            هستی هرآنچه هست فدای سرت علی


مـاهِ رخـم که سایۀ خـورشـید را نـدیـد            حالا که نـیـلی است فـدای سرت علی

غصه مخور اگر پی احقاق حق، عدو            راهـم به کوچه بست فدای سرت علی

از چه نشسته‌ای به برم" شملةالجنین"            این جای ضرب شصت فدای سرت علی

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت مادر

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثنوی

شب شد و مادرمان گفت: کجایی زینب؟            گفت: سجادۀ من را تو بیـانداز امشب

کمکم کن که به محـراب نـمازم بروم            تـا بـه آرامـگـه راز و نــیــازم بــروم


گفت خواب دل عشاق حرام است عزیز            من به سجده برسم کار تمام است عزیز

تا به محـراب بـیاید دل من غـوغا شد            چـند بـاری وسط راه نشـست و پا شد

تا خود صبح فقط غصۀ مردم را خورد            آن قـدر آه کـشـیـد و جـگــرم را آزرد

در کـنارش چـقـدر آیـۀ قـرآن خـواندم            تا کمی خوب شود ذکر فراوان خواندم

وسط معـرکۀ خوف و رجا خوابم برد            وسط گـریه و ما بـین دعـا خـوابـم برد

حق، نگاهی به دعای دل غمبارم کرد            بوی نان آمد و این رایحـه بیدارم کرد

بستـرش جمع شده مطمئـناً خوب شده            فضه جان گریه نکن مادر من خوب شده

شاد بودم که غـم و ماتم مان می‌مـیرد            مـادرم بـاز مـرا در بغـلـش می‌گـیـرد

تـشـنـۀ دیــدن او؛ تـشـنـۀ مــاه رویـش            با چه شور و شعفی باز دویدم سویش

نظرم بر رخ رنجور و صبورش افتاد            بر دل خـونی دستاس و تـنـورش افتاد

خاک غم ریخت سرم تا که نگاهش کردم            دل من ریخت به هم تا که نگاهش کردم

سرفه می‌کرد ولی باز خودش نان می‌پخت            شد رخش زرد ولی باز خودش نان می‌پخت

چـقـدر در وسـط دود تنـش می‌لـرزید            وقـت برداشـتن نـان بـدنـش می‌لـرزید

تا که جارو بزند پا شد و بازو را بست            به روی دست خودش دستۀ جارو را بست

بین جارو زدنش بازویش از کار افتاد            وسط کار نگاهـش سوی مسـمار افتاد

گفت: ای دست مدارا کن عزیزم با من            گـفت: بایـد که بـشویم حسنـیـنم را من

آب می‌ریخت حسن، بی‌کفنش را می‌شست            آب می‌ریخت حسین و حسنش را می‌شست

لاله‌ها دور و برش ریخت، خدا رحم کند            آب بر بال و پرش ریخت، خدا رحم کند

بار پرواز خودش را به روی دوش گرفت            آخرین بار مرا مـادرم آغـوش گـرفت

بوسه را حضرت حنانه به گیسویم زد            با پر زخمی خود شانه به گـیسویم زد

رنگ از چهرۀ غمگین شدۀ کوثر رفت            با دل غم زدۀ خود به سوی بستر رفت

ناگهـان نالۀ اسما هـمه جا را پُـر کرد            داغ جانسوز عظیمی دل ما را پُر کرد

اهل یثرب به خدا حاجت تان گشت روا            بعد از این وای بر احوال دل شیر خدا

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا با حضرت علی سلام الله علیهما

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

اظهـار درد دل بـه زبــان آشـنـا نـشـد            دل شد ز خون لبالب و این غنچه وا نشد

آنجا از آن زمان که جدا از تنم شده است            یک دم سر من از سر زانـو جـدا نشد


با آن که دست دشمن دون بازویم شکست            دیـدی که دامـن تـو ز دستـم رهـا نشد

شرمنده‌ام، حمایت من بی‌نـتـیـجه ماند            دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد

بـسیـار دیـده‌انـد که پـیـران خـمـیده‌انـد            اما یکی چو من به جـوانی دو تـا نشد

از مـا کـسی سـراغ نـدارد غـریـب‌تر            در این مـیانـه درد ز پهـلـو جـدا نـشد

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها با امیرالمؤمنین علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

منم زهرا همان که از سوی حق کوثر آوردم           سُروری بی‌بـدل در خانۀ پیغـمبر آوردم

علی جان از سوی جنّت به عشقت آمدم دنیا           خودت گفتی برایت روزگاری دیگر آوردم


قرارت بودم ای مولا، کنارت بودم ای دریا           برایت لؤلؤ و مرجان، برایت گوهر آوردم

زمان عقدمان یادت نمی‌آید که می‌گـفتم:           سپر را دادی و جایش حفاظی بهتر آوردم؟

گمان کردی که در سختی فراموشت کنم؛ هرگز           برایت بین کوچه شاخه‌ای نیلوفر آوردم

سر من را اگر بر زانویت افتاده می‌بینی           پرم پرپر شده؛ جایش برای تو سر آوردم

نه تنها چشم و پهلویم، نه تنها دست و بازویم           برایت از سر مویم، هزارن لشگر آوردم

به نفرین و به اشک و هر توانی داشت بازویم           از آن مسجد به این خانه، تو را آخر سر آوردم

بهارش را خزان کردم، نفاقش را عیان کردم           همین که از خیالات خلیفه سر در آوردم

نبین آشفته احوالم، بدان امروز خوشحالم           تو را از کنج خانه ماندن و غربت در آوردم

بزن بر موی خود شانه، برو مسجد بیا خانه           برایت امنیت سرتا سرِ این معـبر آوردم

دلم می‌خواهد اشک از گونۀ مظلوم بردارم           بیا که دست زخمی را سوی پلکِ تر آوردم

پُر از دلشوره‌ام امشب، برای دخترم زینب           چرا که کار یک مادر برای دختر آوردم

کنار پیکری بی‌سر، به لب دارد نوا خواهر:           لبم را سوی این حنجر به جای مادر آوردم

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد رسولی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چه غصه‌ها که نخوردی برای همسایه            هـنوز هم که تو داری هـوای همسایه

تو ناله کردی و همسایه را دعا کردی            ز گـریـۀ تو در آمد صدای هـمـسـایـه


دعای توست که مرگت سریعتر برسد            همین شده است دقـیـقـاً دعای هـمسایه

کمر به قـتـل تو بـستـنـد، بـاز هم بانو            به فکـر نـان شبی و غـذای هـمسایه؟!

به زخم دست تو پاشید آن نمک را که            گـرفـته بـود ز دسـتت گـدای هـمـسایه

به خانه ریخـتـه‌اند و گـمان نمی‌کـردم            به خـانه وا شود اینگـونه پای همسایه

نخـواستـیـم جـواب سـلام‌ها را، کـاش            سـلامـمـان نـدهـد با کـنـایـه هـمـسایـه

چه غربتی است که همسایه بی‌خبر باشد            ز داغ مـرگ عزیز و عـزای همسایه

قسم به سرخی خونهای چادرت دیگر            بـرام رنـگ نــدارد حـنـای هـمـسـایـه

: امتیاز
نقد و بررسی

کمی به فکر خودت باش در قنوت شبت            بـزرگ هست عزیـزم خـدای هـمسایه

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یک ذرّه از لطافـت تو صـد بهـار شد            هر قطره از وضوی تو یک چشمه‌سار شد

از طـرزِ راه رفـتن تو واژه ساخـتـنـد            یک واژه مثل کوه، که اسمش «وقار» شد


هر وقت، عطر نافله‌ات رفت سمت عرش            عطـر بهشت، از سِمَـتـش بـرکـنار شد

دیوارِ خانۀ تو اگر چه گِل است و کاه            امـا ستـونِ عـرش، بـر آن استـوار شد

گَـرد و غـبار چـادر تو رفت، آسـمـان            هــر ذره‌اش سـتــارۀ دنــبـالـه‌دار شـد

بر ساحت تو عرض ادب کرد جبرئیل            تا بین عرش، صاحب یک اعتبار شد

از بین کـارهای نـبـوت در این جهـان            بـوسیـدنـت بــرای نـبـی افــتـخـار شد

بابا که رفت، چشم تو را گریه زخم کرد            ابـرت دچـار بــارشِ بـی‌اخـتـیـار شـد

هرکس که در غدیر، به حیدر امیر گفت            از کار خویش، بعدِ نـبی توبه کار شد

وقتی که ذوالفـقـارِ علی در نـیام رفت            هر خطّ خطبۀ تو خودش ذوالفـقار شد

وقتی که کلّ شهر، شدند از عـلی جدا            ذکر «عـلی عـلیِ» لـبت بی‌شـمار شد

تا اینکه ذرّه‌ای نـرسد زخـم، بر عـلی            جسمت به زخم‌های عـمیـقی دچار شد

یاسِ سپـیـد، بودی و رنگت کـبود شد            گـلـبرگِ نازکت هـدف نیـشِ خـار شد

: امتیاز

مرثیه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

یا قـادر و یا قـاهـر و یا من هُـوَ الهـو            دیگر رسیده صبر صدّیـقه به یک مو

شب‌ها فـقـط ذکرش شده عجّـل وفاتی            این روزها که درد بسته خنجر از رو


حتی اگـر زینب زند بـوسه به دستـش            تـشدید خـواهـد شد دوبـاره درد بـازو

کـاری شـده دیگـر تـمـام زخـم‌هـایـش            کارش گذشته دیگر از درمان و دارو

اوج مصیبت شد خلاصه در همین حرف            انسیة‌الحـورا گـرفت از محـرمش رو

پیـش عـلی که نـه، ولی در راه رفـتن            دستی به دیوار است و آن دستش به پهلو

این را حسن می داند و دیوار و کوچه            دیگـر نـدارد چـشم‌هـای مـادرش سـو

دارم بنـا یک عـمـر از این داغ باشـم            آشـفـته دل، آشفـته سر، آشفـته گــیسو

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمد سهرابی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شایسته است اگر تو سر حرف وا کنی            مثـل قـدیم، هـمسر خود را صدا کـنی

اینگـونه که نـمی‌شود ای با وفـای من            در خانـه‌ام بـرای وفـاتـت دعــا کـنـی


دیشب دوباره زینبت از من سوال کرد            بـابـا نمی‌شود که طبـیـبی صدا کـنـی؟

من از ضریح روی تو حاجت گرفته‌ام            بـایـد دوبــاره آرزویــم را روا کــنـی

من آرزو نـمـوده‌ام ای دخـتـر رسـول            تـو آرزوی خـوب شدن از خـدا کـنـی

طرز قیام تو چو رکوع است در نماز            وقت رکوع از چه قدت را دو تا کنی؟

سائـل سـراغ نـان تـنـور تو را گرفت            وقـتـش رسیده فکـر به حـال گـدا کنی

از گـودی دو چـشم تو روزم سیاه شد            زین کاسه‌ها تو خون به دل مرتضی کنی

آیا شود که از سـفـر خود حـذر کـنی؟            آیا شود که گـوشه چـشمی به ما کنی؟

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن حضرت زهرا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ حرمت اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

اینگونه که نمی‌شود ای با وفا عروس            در خانـه‌ام بـرای وفـاتـت دعــا کـنـی

دیشب دوباره زینبت از من سوال کرد            بابا چه می‌شود که طبـیبی صدا کنی؟

من از ضریح زلف تو حاجت گرفته‌ام            بـایـد دوبــاره آرزویــم را روا کــنـی

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مادرم را دوست می‌دارم؛ شما را بیشتر           پس عزیزی مثل جانم یا نه؛ حتی بیشتر

خُـرده نان سفـرۀ تو رزق میکـائـیل شد           هرچه آنها ریزتر؛ پس روزی ما بیشتر


مثـل قـرآن، کـلّ الـقـاب شما نـورانی‌اند           در میان این همه نور اسم زهـرا بیشتر

لحظه‌هایی که به محراب نمازت می‌روی           خـالـق تـو می‌شـود گـرم تـمـاشا بیـشـتر

معجزات چادرت جاری‌ست، در شهر نبی           در میـان پـیـروانِ دیـن مـوسـی بیـشـتر

چادری که عرش را با ریشه‌هایش فرش کرد           در زمین پیچید حرفِ آن؛ در آنجا بیشتر

آه، امـا بـا تـنت افـتـاد، بـر روی زمیـن           چادری که پهن شد؛ پس می‌خورد پا بیشتر

هر چه شمعِ پیکـر تو آب می‌شد بیـشتر           آن طرف پروانه‌ات می‌گشت تنها، بیشتر

گرچه بغضت حبس می‌شد در گلویت روز و شب           در کـنارت می‌شد اما بغض مولا بیشتر

آن طرف همسایه‌ها گفتند کمتر گریه کن           این طرف کردی دعا در حق آنها بیشتر

حال تو هر روز، می‌شد بدتر از یک روز قبل           می‌شدی امروز، رو به قبله؛ فردا بیشتر

: امتیاز

مناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها و استقبال از فاطمیه

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

شالِ مشکـیِّ غمِ تو به گـدا قـیـمت داد            اشکِ روضه به غلامانِ تو حیثیّت داد

مادرِ کرب و بلا، مـادرِ گریه… وَالله            فاطمـیّه به حرم حُرمت و حُـرِّیت داد


مادری‌هایِ تو از مادرِ من بیشتر است            مـادرم شیـر اگـر داد به این نـیـت داد

نـیّـتـش بود که من نـوکـرِ حیـدر باشم            فـاطـمـیّـه بـه غـلامِ تـو عـُبـودیّـت داد

بـه حـسـیـنـیـه اگــر آمــده‌ام مــی‌دانــم            ذکرِ مـادر به دلِ سـاده صمـیـمیّت داد

ذکـرِ یـا فـاطِـرُ یـا فـاطـمـۀ؛ فـاطـمـیّه            هویت داد به این نوکر و شخصیّت داد

روزِ رَجعت که بیاید همگان می‌بیـنند            روضۀ فـاطمه بر نـدبـه صلاحیّت داد

تو زمین گیر شدی شیرِ خدا خورد زمین            پـوسخـنـدی به عـلـی نـامۀ تسلیّت داد

اول و آخـرِ ایـن روضـه دمِ الـعـجـلـم            سمت و سو داد به این گریه و کیفیت داد

: امتیاز

مناجات و زبانحال حضرت علی با حضرت زهرا سلام الله علیهما

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

دردی که گـلستان مـرا ریخـته برهـم            آسـایـش دوران مـرا ریـخـتـه بـر هـم

هجران رخ یوسف زهراست که این طور            آبـادی کــنـعـان مـرا ریـخـتـه بـر هـم


بیـچـارگی و درد فـراقی که چـشـیـدم            یک عمر، گـریبان مرا ریخـته بر هم

دلـگـرمیِ من چـشم تـرم بود، گـناهـم            دلگـرمی چـشـمان مرا ریخـته بر هم

خـسته شدم از این همه تاریکی نفـسم            آن قـدر که بـنـیـان مرا ریخـته بر هم

درهم شده نان همه با هم، چقدر حیف            این فاجـعـه ایـمان مرا ریخـته بر هـم

مدیـون گـل فـاطمه هـستم که دعـایش            پـرونـده عـصیـان مرا ریخـته بر هـم

داغ غـم جانـسـوز عـلی و غـم زهـرا            آرامـش مـژگـان مـرا ریخـتـه بر هـم

فـرمود عـلی فاطمه جان، حوریۀ من            اوضاع تـو ارکـان مرا ریخـته بر هم

مبهم شدنت، جان علی بیشتر از قـبل            احـوال پـریـشان مـرا ریـخـتـه بـرهم

لعنت به کسی که وسط کوچه تو را زد            نامـرد چـه قـرآن مـرا ریخـته بر هـم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

فـاطمه بعد از پیمبر دائمأ سردرد داشت           دستمالی بر سرش می‌بست دیگر؛ درد داشت

غصۀ اسلام را می‌خـورد جای نان شب           انحراف دین برایش خیلی آخر درد داشت


شهر پیغمبر! چرا دخت پـیمبر را زدند؟           شهر پیغمبر! چرا دخت پیمبر درد داشت؟

خاک عالم بر دهانم در به پهلویش گرفت           خاک عالم بر دهانم ضربۀ در درد داشت

بوسه بر دست عـلی زد تا دلش آرام شد           دیدن آن دست بسته صد برابر درد داشت

صبح تا شب زخم برمیداشت، شب تا صبح درد           آه، سر تا پای زخم و پای تا سر درد داشت

یک نفر از بچه‌ها هم سمت آغوشش نرفت           بچه‌ها هر وقت می‌دیدند مادر درد داشت

: امتیاز
نقد و بررسی

متاسفاته در بعضی از ابیات این شعر همچون « صبح تا شب زخم برمیداشت، شب تا صبح درد ***  آه، سر تا پای زخم و پای تا سر درد داشت » اغراق گوئی شده است

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها با امیرالمؤمنین علیه‌السلام

شاعر : محمد سهرابی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مخمس

امروز که جز عشق تو پندار ندارم            جز جان به قدوم تو سـزاوار ندارم
اى دلـبـر من غـیر تو دلـدار نـدارم            با غیر تو اى شیـر خـدا کـار ندارم


من فـاطـمـه‌ام واهـمـه از نار ندارم

امروز به سر چون که تو دستار ندارى            با حکم نـبى فرصت گـفـتار ندارى
لیکن تو مپـندار که یک یـار ندارى            یا اینکه غریب استى و دلدار نداری

من فـاطـمـه‌ام مـانـع گـفـتـار نـدارم

فریـاد که بردند ز من بوالحـسنم را            گم کرده‌ام امروز خـدایـا وطـنـم را
پـامـال نـمــودنـد الـهـى چـمــنـم را            وا می‌کنم امروز به نفـرین دهنم را

در راه تو از گـفتن حق عـار ندارم

خون در دلم از داغ تو اندوخته بهتر            در محفل من شمع تو افروخته بهتر
آن سینه که شد محرم تو دوخته بهتر            مویى که به کارم نخورد سوخته بهتر

من حـوصلـۀ این هـمه آزار نـدارم

چون پاى تو آید به میان مادّۀ شیرم            گردست دهد در وسط کوچه بمیرم
عالم همه فـهمید به عشق تو اسیرم            با نام تو در نـار بگـویم که مجـیرم

من خود شررم واهمه از نار ندارم

جان می‌دهـم امروز که دلدار بماند            بر صفحۀ جان نقش تو اى یار بماند
زهـراى تو بین در و دیـوار بـمـاند            قـدرى ز لبـاسم نوک مسـمـار بماند

من وحـشتى از لطمۀ مسـمار ندارم

تبـدار شده در تب و تاب تو تن من            بیـمار شده از غـم عـشقت بـدن من
بشنو تو در این لحظه على جان سخن من            اینگونه مبین سـرخ شده پیرهن من

و اللَّه کـه مـن جـامـۀ گـل‏ـدار نـدارم

اکنون که عدو دست یداللهى توبست            اینگونه مپندار که زهراى تو بنشست
بر معجر خود گر بنهد فاطمه‌ات دست            از جاى درآرد به خدا هر چه ستون است

صد حیف که من رخصت پیکار ندارم

رفتند بنى هاشم و درد است به سینه            تکـذیب شده فـاطمه از فـرقـۀ کـینه
حیدر شده محزون چو من زار و حزینه            امّـیـد مـدد در هـمـۀ شـهـر مـدیـنــه

جز حمزه و جز جعـفر طیار ندارم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن حضرت زهرا؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ کلمه نعره زدن به هیچ وجه شایسته حضرت نیست

در راه تو از نعره زدن عـار ندارم

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

طوبای مرتضی که زمانی رشیده بود            دیـگـر ز تـنـد باد بـلا قـد خـمـیـده بود

غرق سکوت خسته و مجروح و بی‌نفس            شمعی که قطره قطره به آخر رسیده بود


حتی برای حرف زدن هم توان نداشت            طوفـان شعـله‌ها نفـسش را بـریده بود

تـنـهـا شـرارۀ دلـش این بـود که چـرا            کار عـلـی به خانه نشینی کشیده بود؟

جـای رسـول، در عـوض لیلة المبـیت            با جان خویش جان علی را خریده بود

آن روز درد غنچه خود را به خاک سرخ            بعد از جسارت در و دیـوار دیـده بود

داغِ عـظـیـمِ نـاحـلـة الـجـسم را عـلـی            تنها به شانه در شب دفـنش کشیده بود

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با مادر

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

زودتر کـاش بـمیرم زِ غـم اما چه کنم            مانـده‌ام با تنِ تو با چه کـنم با چه کنم

خـواسـتـم تا که نَـگِـریَـم به کـنـارِ بابا            خواستم تا که نَگِریَم به تو اما چه کنم


گریه سخت است به مَردِ تو ولی می‌گِرید            زیر لب زمزمه‌اش این شده زهرا چه کنم

از سرِ شب که زدی شانه به مویم به لبت            خون به جایِ نَفَست آمده حالا چه کنم

بسکه خون می‌چکد از پیرهنِ تازۀ تو            بارها گـفـته‌ام ای وای که بابا چه کنم

دیدم آن روز چه آمد به سَرَت در آتش            مانده بودم که در آن همهمه تنها چه کنم

در و دیوار به هم خورد و تو را خُرد نمود            می‌شنـیدم نَفَـست را که خـدایا چه کنم

من به دنبـالِ تو و فکرِ همه کُـشتنِ تو            کَس نمی‌گفت که در زیرِ قدمها چه کنم

پلکِ سرخِ تو قرار است مگر وا نشود            تو بگـو با دلِ دلـتـنگِ تـمـاشا چه کنم

: امتیاز